پرشانپرشان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

پرشان

بالاخره رفتي تو اتاق خودت

نفس مامان، بالاخره دلم اومد تا اتاقتو جدا کنم اصلا دلم ریش می شد کنارم نباشی . تا صبح صد دفعه باید بوت می کردم و مي بوسيدمت و بغلت مي كردم.اما با خودم مبارزه کردم الان كه دارم برات مي نويسم چهارشبه كه رسما تا صبح توي اتاق خودت مي خوابي.بله پسرم با همه سختي هايي كه براي مامان داره هم براي خودت بهتره كه تو اتاقت بخوابي هم براي مامان.   به صورت ضربتي يك روز بعد از كلاست باهات صحبت كردم كه خاله نگين گفته همه بچه ها توي اتاق خودشون مي خوابن و خلاصه پرشان هم بايد تو اتاق خودش بخوابه. دو شب اول برات زير بالشت جايزه گذاشتم از بعد از اون هم خودت ديگه شبا مي اومدي تو تختت منتها اولش كه بخوابي كلي بايد برات قصه بگم يك ساعتي طول مي كشه از ش...
30 آذر 1392

دلم براي نوشتن برات تنگ شده

سلام خوشگلم ؛ يادش بخير انگار همين ديروز بود كه بهت ني ني گولو ميگفتم اما تو ديگه الان باسه خودت مردي شدي عزيزم. همچنان روزها با ماماني هستي و علاقت هم هر روز به ماماني بيشتر مي شه طوري كه عصرها براي بردنت حسابي گرفتاري داريم. خدايا شكرت كه مامان مهربوني دارم كه از پرشان مثل تخم چشماش محافظت مي كنه و من مي تونم با خيال راحت سركار برم. چند وقتي بود كه سر مامان شلوغ بود و وقت نمي كردم برات بنويسم و خلاصه خيلي دلتنگ نوشتن تو وبلاگت بودم البته سرشلوغيمون خدا رو شكر خير بود. عزيزم الحمد الله تو كلاس خيلي بهتر شدي با علاقه مي ياي بريم كلاس و علاقت به كلاس خيلي بيشتر شده .  خدا رو صد هزارمرتبه شكر يك كوچولو جويدنت هم بهتر شده...
27 آذر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرشان می باشد